سلام گلم
خوبی؟سلامتی؟سرما که نخوردی گلم؟
منم خوبم خدارو شکر...
درگیر درسامم...خلاصه میگذره بدون
خوش نمیگذره فقط میگذره
میبینی محمد جان؟؟؟؟؟
میبینی چیکار کردی بامن ؟؟؟؟؟
دارم دیوونه میشم...
الان باید ازت متنفر باشم گلم
باید ازت بیزار باشم....
ولی نیستم محمد جان
خودتم میدونی چقدر برام عزیزی
خوش میگذره؟؟؟؟؟
سربازیت و چجوری میگذرونی؟
اذیتت که نمیکنن اونجا؟؟؟؟؟
گلم با نارنجی دارم مینویسم
چون تو همیشه واسه چت کردنمون دوست داشتی فونتم نارنجی باشه
محمدم...حاج تهی خودم....نیستی....؟؟؟؟؟
میدونم شاید اصلا هیچ وقت نیای وبم این پست و بخونی
ولی مینویسم شاید معجزه شد و اومدی
خاطرت خیلی برام عزیزه بی معرفت...
هنوز حرفایی که اخرین بار بهم زدی باورم نمیشه...
بزار فکرکنم همیشه برات تک بودم
فکرکنم تو این 2سال فقط ملا خودم بودی...
فکرکنم واسه خودم میخواستی منو نه نیازات
باشه محمدم؟باشه محمدش؟
دوست دارم...خیییییلی
امیدوارم هیچ وقت عشق یه طرفه رو تجربه نکنی..هیچوقت!!!
هیچوقت عاشق دختری نشی که بازیت بده...
دوست ندارم حتی یه خار کوچولو هم بره تو پات
اگه یه روزی اومدی وبم اینو خوندی
به یادم اهنگیو که 1سال پیش پشت تلفن گذاشتی برام
یادته؟؟؟؟؟
همونکه میگه:دلمو شکستی بازم دوباره...
همونو...به یادم تو دلت بخون...
فقط همین محمدم
میدونم ممکنه اصلا به وبم سر نزنی
چون زیاد تو خیالت نیستم
ولی گفتم حرفامو بزنم یه خورده سبک شم...
اگه اومدی وبم یه نظر هم بده که دلم خوش باشه بهم سر زدی
دوست دارم
پـیـراهــَــنـــمــ را بــــِــزטּ بـآلـــآ !!
كـــَمـــَــرَمـــ را دیـــدے ؟؟
نـــترس ، چیـزے نیــســـتـــ !!
ایــטּ هــا فــَــقــَــط جـآے خـــَـنــجــَـرَنـــد !!
مــــטּ نــفــَــهـمیــدمــ در رفـــــآقــــَـتـــ چــــﮧ شـــد ؟؟ !!
وَلــــــــﮯ ؛ تــــــو مــُــواظـــبـــــ بــــآش .. !!
سلااااااااااااااام
به وبلاگم خوش اومدین
امیدوارم از مطالبی که میزارم خوشتون بیاااااد
طبق معمول هم باید بگم نظر یادتون نره دیگهباسههههههههه؟؟؟؟؟؟؟
نظرررررررررررررررررر یادتون نره هاااااااااااااااا؟
پشت نویسی کآرت عروسی یآرو :
جنآب آقای بزرگ زآدهـ بهـ اتفاق خآنوآدهـ محترم ، بهـ جز پسر وسطی بیشعور الاف معتآد بی
سوآد !
خآک تو سرتون بآ این بچهـ بزرگ کردنتون ، اصلا نمی خوآد بیآید ! :|
رفتم گلفروشی گفتم آقآ این گل طبیعیهــ؟
یهـ دختر بچهـ ۵ سآلهـ ای اونجآ بود گفت پــَ نَ پــَ سزارینهــ!!
بهـ جون خودم
من تآ ۱۰ سآلگی فکر میکردم بچهـ هآ رو لک لک هآ از آسمون میآرن :|
عآقآ این دخدرآیی کهـ گوششون رو میزآرن بیرون
دقیقا منظورشون چیهـ ؟
.
.
.
۱) من گوش دآرم شمآ ندآرین
۲) گوش من خیلی گوشهـ ... گوشهـ شمآ دمآغهـ
۳) من خیلی بآگوشم ... اصن من خود خرگوشم
۴) گوشم تو حلق شمآ
۵) شمآرت رو بگو من سرتآ پآ گوشم :|
شلوآر رنگی میپوشی بپوش...ولی خدآیی دیگهـ کفش زردو شلوآرقرمزو پیرآهن سبزو
بآهم نپوش اسمآرتیز ک نیستی لآمصب !!!!
همینجوری دلم خواست اینارو بزارم...
چیه خوووووووووووووب؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دلم خواست...
نظر نمیدی توقع پست باحال هم داری.
والا بخدا....
باز داره نگا میکنه...
د برو نظر بده دیگه
چیزی ازت کم نمیشه...
دوست دارم اگه نظر دادی
داشتم ماشین رو دنده عقب میآوردم تو حیات،
مادرم اومده فرمون میده…. بیا…. بیا…. بیا…. نیا !!
لوله آب شیکست !!
با بابام نشستیم داریم والیبال میبینیم (ست ۲ که زمینا عوض شده) ، بعد تیم ها یکیشون لباساشون قرمز بود یکی دیگه
سفید پاسورِسفید ها هم لباسش قرمز بود . مامانم اومده داره با دقت نگاه میکنه بعد یهو میگه : عه ! طفلک این قرمزه
اینور جا مونده . . .
فک و فامیله داریم ؟
.
.
.
موبایلمو دزد برده هرچی گشتم کارتونشو پیدا نکردم ، پسر عموم اومده میگه *#۰۶# رو بزن تو گوشیت سریالشو بهت میده بعد با این
برو کلانتری …
من :|
فک و فامیل :|
عموم و زن عموم :|
.
.
.
بچه خواهرم سه سالشه ، شیطونی میکرده مامانش بهش گفته اینقد شیطونی نکن بسه !!! گفته اصن من میخوام تنها زندگی کنم …
.
.
.
دخترخالم سرما خورده بهش گفتم پونه و نعنا دم کنه بخوره بعد یک ساعت اس داده که پونه و نعنا که گفتی سرخ کردم خوردم بدتر شدم….
منکل گیاهان خانواده نعنا:
ابن سینا درحال پاره کردن کتاب قانون
زکریای رازی در حال شیون و ناله در قبرمنم
نفت بیارم خودمو آتیش بزنم
.
.
.
ظهر به بابام میگم اگه یه روز توی یه اتفاقی یه نفر بزنه منو بکشه رضایت میدی یا تقاضای قصاص میکنی ؟
یه خورده فک کرد گفت : تو ماه حرام یا معمولی ؟
یعنی فک کنم نهایت آرزوش رو بهش گفتم …
.
.
.
تو مدرسه ی داداشم تبلیغات ِ انتخابات شورای دانش آموزی شروع شده . داداشم کاندید شده بعد شعار ِ انتخاباتی اش اینه :
“مدرسه را مختلط میکنم”
من
مدیر مدرسه
فک و فامیله داریم ؟
.
.
.
به بابام میگم اگه من یه روز سکته مغزی کردم ، اعضا ی بدنمو اهدا کنین !!!
برگشته میگه برو بابا تو مغزت کجا بود که بخواد سکته هم بکنه ؟! به فکر یه راه دیگه باش !!!
.
.
.
دختر دایی بنده رفته دندونپزشکی عصب کشی کنه ! طی ۳ جلسه از درد دو بار با پا کوبیده به دکتر بدبختش ، ۴ بار زده تو سرش ، دو بار دست دکتر رو چنگ زده خلاصه زده یارو رو لت و پار کرده ! امروز همون دکتره اومد خواستگاریش !
فک و فامیله داریم ؟
.
.
.
رفتیم خونه فک وفامیلامون ، بی شعورا هیچ کار خاصی نکردن که من بتونم اینجا بنویسم … ایندفعه واقعاً از همه تون یکصدا میپرسم: فک و فامیله داریم؟
نمی دآنم چرآ شعآر از
لیآقتم ،صدآقتم ،نجآبتم و ... می دهی
توییـــ کهــ می دآنـم اگر بدآنیـــ بکآرتـَم بهــ تـآرآج رفتهــ ...
،اَنگــ ِ هــَرزهــ بـودن می زنیــــ و می رویــــ
اَمآ بگــَرد ،پیــدآ خوآهی کرد
اینــ روز هــآ صدآقتــــ و ،لیآقتــــ و ،نجآبتــیـ کهــ
تـــو میـ خوآهیــــ زیــآد
میـــدوزَند.......!!!
فقط چند لحظه کنارم بشین , یه رویای کوتاه تنها همین!
تَهِ آرزوهای من این شده , تَهِ آرزوهای ما رو ببین!
فقط چند لحظه کنارم بشین...
فقط چند لحظه به من گوش کن , هر احساسیُ غیر من تو جهان واسه چند لحظه فراموش کن!
.
برای همین چند لحظه یه عمر , همه سهم دنیامُ از من بگیر...
فقط این یه رویا رو با من بساز , همه آرزوهامُ از من بگیر.....
تــــا آخــر عمـــــرت مـــدیونی . . .!
بـــﮧ کـسی کــﮧ بـــاعث شــدی . . .
بــــعد از تــــو دیگـــــﮧ عـــاشـق هیچــــکـس نشــــﮧ . . .؛
می فهــــمی . .؟!؟!
ایـــن بزرگــــتریـن گــــنــاهــﮧ . . .!
فاحشه نام گرفت . !
دخترک بود و پسری هوس باز.
مشروب بود و سیــگار.
پسر گفت : مگه عاشق نیستی ؟
یه عاشق باید به حرف عشقش گوش بده.
دخترک عاشق بود و حاضر بود هرکاری کنه تا پسر باهاش بمونه.
پس قبول کرد.
پسر شروع کرد به بوسیدن .
دخترک فکر کرد عشق بازیه
لباس دریده شده / س ک س / شهوت / بکارت پاره شده
اشک های دخترک / خنده های پسر
دخترک فهمید چه بهای سنگینی دارد عاشق ماندن
دخترک ماند و خاطراتش / پسرک امـــــــا رفت
دخترک قصه ی ما
به یاد عشق بازیه اولش شد : فاحــــــــــــــشه !!
آری دخترک دخترک قصه ی ما فاحشه نام گرفت.
این بود داستان معشوقه ای
که فاحشه نام گرفت . !
سلام!
حال همهی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی میگذرم
که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و
نه اين دلِ ناماندگارِ بیدرمان!
تا يادم نرفته است بنويسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
میدانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازهی باز نيامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببين انعکاس تبسم رويا
شبيه شمايل شقايق نيست!
راستی خبرت بدهم
خواب ديدهام خانهئی خريدهام
بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیديوار ... هی بخند!
بیپرده بگويمت
چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نيک خواهم گرفت
دارد همين لحظه
يک فوج کبوتر سپيد
از فرازِ کوچهی ما میگذرد
باد بوی نامهای کسان من میدهد
يادت میآيد رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بياوری!؟
نه ریرا جان
نامهام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آينه،
از نو برايت مینويسم
حال همهی ما خوب است
اما تو باور نکن!
مـَــن..؟!
چه دوحرفیه وســــــــــــــوسه انگیزیست.....
این من! نه زیبایم ، نه مهـربانم....نه عـاشق و نه محتاج نگاهی...!
فقط برای خودم هســـــــتم ...خود خودم ! مال خودم !
صــــــبورم و عجول!!
سنگین...سرگردان...مـــغرور.. .لجباز....با یک پیچیدگی ساده
و مقداری بی حوصــلگیه زیــــــــــــــاد!!!
و برای تویی که چــــهره های رنگ شده را می پرستی,
نه سیـــــرت آدمی ,
هیــــــــــــــــچ ندارم.
راهــــــــت را بگیــر و بـــــــرو
حوالی من توقف ممنــــــــــوع هست....!
בوست בارم نوشتــﮧ هـــــــــــــــایم را بخـــــوانے
نوشتـﮧ هایے ڪه همـﮧ ے حروف ، ڪلمات و جملاتش تو را مے جوینـב
نوشته هــــــایے ڪـﮧ בلتنگے هــــــــایم را بـرایت بازگــــــــــو مے ڪننـב
نوشتــﮧ هــــــــایے ڪـﮧ شــــــــــایـב بــراے ڪسے معنــــــــــــایے نـבارב
امـــّـــــــا لبـــــــــریزنـב از مـטּ و حرف هــــــــایم
نوشتـﮧ ها یے ڪـﮧ تماشاگر ویرانے ام هستنـב
ڪاش ڪسے پس از مرگم نوشتـﮧ هــــایم را بـﮧ בست باב نسپــــــــارב
اگــــه عشقـــــت ...
یهــــــــویــــی ...
بي دلیــــــــــــــــل ...
بگه نگـــــــــــــــو ...
بگه نمیخــــــــــــوام ...
بگـــــه باهـــــات قهــــــــــــرم ...
بگـــــه دوســــــتــــــت نـــــدارم ...
بگــــــــه بســـــــه دیگـــــــه ...
بگـــــه بــــــرو... ... ...
همـــه اینا حرفـــه زبونشـــــه،
حـــــرف دلــــــش نیس ... !
اون دلــــش فقـــط یه بغـــــــل میخــــواد ... !
یـــــــه بغــــــــل محکـــــم عاشقانـــــــه ... !
یــــــــــــــه بغـــــــــــــل محکــــــــــم
مـ ـیـزنـمـ بــہ פֿــیـابـ ـاט
و پـ ــایمـ را بــہ پـ ـیـشــانے اش مـیـ ـڪوبـ ـمـ …!
مـ ــט لـ ـج ایـ ـט פֿــیـابـ ـانے را ڪـہ از هـ ـیـچ طـ ـرف بــہ تـ♥ــو نـمـ ـیرســـב را בر مے آورمـ ـ ـ ـ
✖يــآدَمــღــــآن بـآشــَد ... ✖
هَمـِـہ ے قـَرآردآدهـآ رآ کـِہ روے ِ کـآغَـذهـآے ِ بے جـآن نـِمےنـِويسَـند ... ✖
بَـعضے از عَهــدهـآ رآ روے ِ قـَلبــღ ـهـآے ِ هـَمـ مےنـِويـسيمـ ... ✖
حـَوآسمــــღــــآن بـِہ ايـن عـَهــد هـآے ِ غـِيـر ِ کـآغـَذے بـآشـَد ... ✖
شِکـَستـَنـِشـآن يـِکــ آدَمـ رآ مےشِکـَنـد ... ✖
حـَوآسَـمــღــآن باشَـد ... ✖يـِکــ آدَمـ رآ ...
دخترا:-
توی ماهیتابه روغن میریزن
2- اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن
3- تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن
4- چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن
پسرها :
1- توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن
2- توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن
3- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن
4- توی ماهیتابه روغن میریزن
5- توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن
6- یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن
7- چند تا فحش میدن
8- دنبال کبریت میگردن
9- با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره
10- ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی می داد!)
11- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن
12- تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن
13- چند تا فحش میدن و لباس میپوشن
14- میرن سراغ بقالی سر کوچه و 20 تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن
15- تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن
16- روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن
17- تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن
18- دنبال نمکدون میگردن
19- نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن
20- دنبال کیسه ی نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن
21- نمکدون رو پر از نمک میکنن
22- صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون
23- نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن
24- بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه
25- چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن
26- توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن
27- با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن
28- صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون
29- سریع برمیگردن توی آشپزخونه
30- تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن
31- ماهیتابه رو میندازن توی سینک
32- دنبال ظرفهای مسی میگردن
33- قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن
34- چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن
35- یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون برمیدارن
36- چند ثانیه فوتبال
تماشا میکنن
37- یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه
38- روی باقیمانده ی تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن
39- چند تا فحش میدن و بلند میشن
40- نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن
41- قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن
42- چند تا فحش میدن و انگشتهاشون که سوخته رو زیر آب میگیرن
43- با یه پارچه ی تنظیف قابلمه رو برمیدارن
44- پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن
45- نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن
ما دخترا آروم و تدریجی دل می بندیم
اما یکباره
تمام و کمال
دل می کنیم
نه اینکه جدایی برایمان درد ندارد
دارد - خیلی هم درد دارد
اما ما از بدو تولد با درد آشناییم
دختر بودن را فقط یک دختر می فهمد !
خـــدایـا !
مــــن دلـــــم قـــرصـه !
کــسی غـیـــر از تـــــو با مــــن نیســـت
خیالــــت از زمـیـــن راحــــت، کــه حـتی روز روشــــن نیســت
کــسی اینـــجا نـمی بینه، کــه دنـیا زیـــر چشــماتـه
یـه عمـــره یادمــــون رفـته، زمیــــن دار مــکافـاتـه
فـــرامــوشــم شـــده گاهی، کـه ایــن پایـیـن چـــه هــا کــــــردم
که روزی بایــد از اینجــا، بازم پیش تــــو برگــردم
خـــدایا وقـــت بـرگشـتن، کمی با مـــن مـــــــدارا کـــن
شنـــیدم گــرمه آغـــوشـت، اگــه میشه منــم جـا کــن…
به نظر شما ، چرا یه پسر دوست داره با یه دختر ،
و یه دختر دوست داره با یه پسر درد و دل کنه ؟
«جوابتونو تو قسمت نظرات بگید...
ﺗـﺎ ﺣـــﺎﻻ ﺩﻟـــﺖ ﺧـــﻮﺍﺳﺘــﻪ ﮐــﻪ ...
ﻫﻤــﯿــﺸﻪ ﻭ ﻫـﻤــﻪ ﺟــﺎ ﺩﺭ ﮐـﻨـــﺎﺭ ﯾـﮑﯽ ﺑـﺎﺷـﯽ ..
ﺗــﺎ ﺣــﺎﻻ ﺩﻟــﺖ ﺧـــﻮﺍﺳــﺘﻪ ﺑــﻪ ﮐـﺴﯽ ﺑــﮕﯽ ﺩﻭﺳـــﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ..
ﺗـﺎ ﺣـــﺎﻻ ﺧـــﻮﺍﺳـﺘﻪ ﺧـــﻮﺩﺕ ﺭﻭ ﺑـــﺮﺍﯼ ﮐــﺴﯽ ﻓـــــــــﺪﺍ ﮐﻨـﯽ ..
ﺗـﺎ ﺣـــﺎﻻ ﺧــﺪﺍ ﺭﺍ ﺑـﻪ ﺧـــﺎﻃــــﺮ ﺧـﻠﻘـــﺖ ﮐﺴﯽ ﺳــﺘـﺎﯾــﺶ ﮐــﺮﺩﯼ؟
ﺑــﻪ ﺍﯾــﻦ ﻣﯿﮕـﻦ ﻋﺸــــــــــﻖ
ﺣـــــﺲ ﻗــﺸﻨـﮕﯿــﻪ ! ﻣـﮕــﻪ ﻧـﻪ؟
خـــیـلی ... !
کاش بودی و می دیدی کار من به کجا کشیده ...
مدتیست این آدمهای اطرافم از من خواسته ی غیر ممکن دارند...
از من می خواهند تو را فراموش کنم...فراموش...
اصلا من نمی دانم فراموشی یعنی چی؟...
اینها نمی دانند نفسهای من وابسته به نفسهای توست...
اگر تو را فراموش کنم...دیگر نفس های من باز دمی نخواهد داشت...
من که گله ای ندارم...از این دلتنگی...از این دوری...از این نخواستن ها....
من که به بودن تو قانع ام...به نفس کشیدنت...به خندیدنت...به خوب بودنت...
خوشبختی تو رو خواستن خواسته ی زیادیست عزیز من؟......
من با تو به خدا رسیده ام...حال از من می خواهند فراموشت کنم...
خنده دار است...
زمانی فراموشت می کنم که بالای سنگ قبرم با افسوس
بگویی کاش زنده بودی....
کاش می دانستی که روزهایم بی تو چه سوت و کور است
کاش می دانستی که چشمانم مدت هاست حریری از شبنم اشک
بر روی خود کشیده است تا پس از تو دنیا را تار ببیند
عجیب است،باز هم پرواز کنان به سوی تو می آیم
پاک فراموش کرده ام بالهای شکسته ام را ! ! !
این روزها من همچنان دوستت دارم...
بیشتر از دیروز...کمتر از فردا...
خـــاطـــراتــت صــف کــشـیـــده انــد !
یکـی پــس از دیـگـــری . . .
حـتــی بعـضی هــاشـان آنقـــدر عجــولـند کـه صــف را بهـم زده انـد !
و مــــن فـــرار می کنــم
از فکــر کــردن بـه تـــو
مـثــل رد کــردن آهـنگی کــه . . .
خـیــلی دوســتش دارم
.
.
.
خــیـــلی !
شــــایــد تـــو . . .
سـکـــوت مــیان کـلامـــم بـاشــی!
دیـــده نمــیشـوی . . .
امـــا مــن تـــو را احــســاس مـی کـنـــم!
شـــایــد تــو . . .
هـیـــاهـــوی قـلبـــم بـاشــی!
شنـیـــده نمــیـشوی . . .
اما مــن تــو را نـفــس می کــشـم!
ســــر زده بیــــــا …
کمــــــﮯ آشفتــــگی بــــد نـیست …
آن وقــــــت …
تــکان دادن شــــانــه هـــای پــــــــر غـبار
و مــرتــب کــردن مـــــوهــای پــریــشـانــت
بـهـــانـــه ای مـی شـــود بــرای زنــدگــی . . . !
حــــتـــی “خـــدا” فرستـــد… !
بــاران اســیــدی… برای تــطهـیـرت
بــرف و پـــاکــی …. بــرای تـشبــیهت
محـــمد و عیـــسی …. بــرای تظــمــینت
یا کــه شیــطان را … برای تقصیــرت
دیـــگر تمــام شــــد ….
“خـــراب شــــد تــصویـــرت”…. !!!
ϰ-†нêmê§ |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد