امروز از همیشه تنهاترم
تیک تاک ثانیه ها را تازه باور کردم
اشک ابرها را دیشب لمس کردم
وقتی بی بهانه گریه میکردند
تازه فهمیده ام مردم چقدر غریبه اند
میدانم همه بی وفایند...
گل خشک یادگاریت...
هر روز خشک و خشک تر میشود
آرزوهای من هم به همراهش
روحم اسیر نگاه جادویی ات است
نگاهم اکسید چشمانت را میخواهد
در حسرت دیدارت می گدازم
وجودم لبریز از نیاز با تو بودن است
شامه ام عطر وجودت راجستجو میکند
از اعماق وجودم بی تو بودن را حس میکنم
و
پوچ شدنم را
و بی صدا اشک میریزم
و بی مهابا فریاد میزنم
فریاد میزنم دوستت دارم...
باد می وزد...خوب میدانم
صدایم را به گوشت می رساند
پس بلندتر فریاد میزنم
میشنوی؟؟؟؟؟؟
سالها می گذرد ...
برگها می ریزند ...
و خزان می آید ...
صدای قلبم به من می گوید عشق هنوز پایدار است ...!
پسره به دختری که باهاش دوست بود میگه :
امروز وقت داری بیای خونمون؟
دختره : مامانم نمیذاره
پسره : بگو میخوام برم استخر...
دختره اومد خونه دوست پسرش
پسره : تو که اومدی استخر مثلا باید موهات خیس باشن،برو تو
حموم
موهاتو خیس کن!
وقتی دختره میره حموم،پسره به دوستاش زنگ میزنه...
پسره و دوستاش یکی یکی...
این آخری که رفت حموم ، نه یک ساعت نه دو ساعت ، موند تو
حموم...
دیدن این دیر کرد ، رفتن حمومو یهو دیدن دختره و پسره رگ
دستشونو باهم زدند
و گوشه حموم افتادن و روی دیوار حموم نوشته :
نامردا خواهرم بود...
وقتی که ” اون ” رفته و تویی که تنها تو تراس اتاقت!!!
با یه نخ سیگار روشن نشستی ، اون موقع می دونی چه آرزویی داری ؟
که بمیری ؟
نه !
که برگرده ؟
نه ! نه !
آرزوت اینه که اون نخ سیگار هیچوقت به آخرش نرسه . . .
.
.
تو را با آخرین و تلخ ترین سیگاری که با یادت کِشیدم ،
به تَهِ کفشم میسپارم . . .
تو لِه شدی درست زیرِ پاهای عقلم ،
پایانِ داستانِ این حماقت عاشقانه !
سیگار ” خودم ” را روشن میکنم و با قدمهای
سنگینم از نعش تو دور میشوم . . .
.
.
مچاله شده ام در خودم!
با بوی سیگار و طعم تلخ چای مانده . . .
پنجره را باز نکن . . ،
امروز دلم می خواهد غمگین باشم . .
.
.
وقتی یک زن سیگار میکشد
یعنی یک تناقص پر معنی
یک روح زنانه
با زخمی مردانه
صبر کن سهراب!
آری…
تو راست می گویی
آسمان مال من است
پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین،ما لِ من است!
اما سهراب
تو قضاوت کن،
بر دل سنگ زمین جای من است؟!
من نمی دانم که چرا این مردم، دانه های دلشان پیدا نیست…
صبر کن سهراب!
قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم…
נڵــҐ څـےـڵــے بــےــݜــتــړ از حـجـҐــݜ ﭛـــُړ ا๛ــت
؛ ﭛــُـړ از جــاےِڅــاڵـےِتـــۅ
ﭛــُـړ از נڵــتــכּـﮚے بـړاے כּﮚــاﮧِتـــۅ ﭛــُـړ از څــاطـړاتِقــנҐ زנכּ נړ ڪـۅچــﮧ
ﭛــ๛ ڪـۅچـﮧ ﮧـــاے ݜــﮧـړ بـاتــۅ ﭛــُـړ از حــ๛ﭛــړۅاز ﭛــُـړ ازتــۅ . . .
تۅ ﮚכּـــــــــנ زנى بﮧ زכּـــــנﮚــــِے طــــــړف،
حנاقـڵ ۅقـــــتِ ړفــــــتכּ ،
נﮧــــכּِتۅ بــــــــبכּנ ،
כּﮚــــــۅ ق๛Ґــــــت כּݜــُــــــــــــــנ!!!
بے قړاړے ﮧاےҐ ،
ﭛاےےز Ґے څۅاﮧנ
ۅ چݜҐ ﮧاے ؏اݜقت ړا..
כּﮚاﮧت ړا از Ґכּ כּﮚےړ
اےכּ ﭛاےےز ړا ؏اݜقҐ باݜ،
ڵطفاً . . .
صــَـبـــور بــــاش خــــــُدا !!
گـُـرسنـہ اے باقے نمے ماند !!
شــَـڪــ ندارمــ ، همیـטּ روزهـــآ
هــَمـہ ســیــر مےشوند ؛
از زنـــــــدِگـــے ..
وکسی میگوید:
سرخود بالا کن،به بلندا بنگر،به بلندای عظیم...
به افق های پرازنور امید...
وخودت خواهی دید...وخودت خواهی یافت...
خانه دوست کجاست؛
خانه دوست درآن قلب پرازنور خداست...
وفقط دوست خداست!
خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن
ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن
خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه
لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه
یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند
یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند
تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو
خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم
نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم
نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم
از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم
نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی
تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی
تو این رویای سر دم گم .خداحافظ گل گندم
تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم
خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی
طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه
خداحافظ...
خنده های ما
در خلال راز های زندگی ،
در عبور روزهای کودکی ؛
و در شروع یک بلوغ مخملی
گم شدند ...
آه زندگی !
زود اعتراف کن !
خنده های ما کجاست ؟
دست و نزد کیست ؟
آه زندگی ...
آی زندگی ...
زود و زود و زود
تند و تند و تند
پاسخم بده ...
چه حرف بی ربطیست مرد گریه نمیکند......
گاهی انقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
s
†ɢα'§ : من, تو, او,
دلتنگی؟حاضر؟
غم؟حاضر!
درد؟حاضر!
دوری؟حاضر!
عشق؟....بلندتر میخوانم؛عشق؟
بازهم نیامده؟!
غیبتهایش چندیست که از حد مجاز گذشته است_
اخراجش میکنم!
اینکه دلم تنگ میشود،
پلان به پلان ن
فس به نفس،
تراژدی نیست!
قلب من مقتول فیلم نامه است.
شخصیت اصلی که تویی،نمیتوان دوستت نداشت,ا
ز دستت لجم هم بگیرد,دفتر خاطراتم پر میشود از شعرهای عاشقانه,
نامرده دوست داشتنی من!♥
یه جاهایی هست که باید دستشو بکشی♥
نگهش داری...صورتشو میون دستات محکم بگیری♥
تو چشماش زل بزنی و بگی:
ببین....
من دوست دارم.♥
د بفهم لعنتی! ..
نرو♥و♥و♥وووووووووووووو......................!!!!
این لحظه ها تنم یه آغوش گرم
میخواهد باطعم عشق نه هوس!
این لحظه ها لبانم رطوبت لبهایی را میخواهد باطعم محبت نه شهوت!
این لحظه ها گیسوانم نوازش دستی را میخواهد باطعم ناز نه نیاز!
این لحظه ها تنی میخواهم
که روحم را ارضا کند نه جسمم ر ا!!!
دلم برای یواشکی هامان تنگ شده_
یواشکی حرف زدن شبونه تا صبح_
برای بوسه های پشت گوشی_
با صدای آهسته گفت"دوستت دارم"!
قانون صف: اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد…
قانون تلفن: اگر شما شماره ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.
قانون تعمیر: بعد از این که دست تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
قانون کارگاه: اگر چیزی از دست تان افتاد، قطعاً به پرت ترین گوشه ممکن خواهد خزید.
قانون معذوریت: اگر بهانه تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشین تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشین تان، دیرتان خواهد شد.
قانون حمام: وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.
قانون روبرو شدن: احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می یابد.
قانون نتیجه: وقتی می خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی کند، کار خواهد کرد.
قانون بیومکانیک: نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد.
قانون تئاتر: کسانی که صندلی آنها از راه روها دورتر است دیرتر می آیند.
قانون قهوه: قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیس تان از شما کاری خواهد خواست
که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید.
ϰ-†нêmê§ |
صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد